شبی در مجلسی ضمن حکایت


کسی می کرد اظهار شکایت ...

که زن در کشور ما بی تعارف


هنوز اسباب رنج است و تأسف

اگر از جمله زنهای قدیم است


ز بس وارفته محتاج لحیم است

غرور عفت افکنده به نازش


ز علم و فضل کرده بی نیازش

گمان کرده چو دور از بی عفافی است


برای وی همین یک حسن کافی است

عفافش نیز چون از روی جهل است


چو مرغ خانه صیدش کار سهل است ...

... و گر دوشیزه امروزه باشد


سزاوار اتاق موزه باشد

به ظاهر هر قدر شیک وملوس است


به باطن عاری از کار است و لوس است

کتابی خوانده در تدبیر منزل


ولی تدبیر، غافل را چه حاصل ...

... همه بیکاره و از خویش راضی


نه بر احوال مستقبل نه ماضی

ز بس پر مدعا و بد دماغند


نه کبک اند در پریدن، نه کلاغ اند

هنر بالقوه زن بسیار دارد


ولی تا فعل گردد کار دارد

به جهل ما بود صد بار رحمت


که علم دختران افزود زحمت

بیا تا طبع را راضی نماییم


کلاه خویش را قاضی نماییم

بد و خوبی مرد و زن بسنجیم


اگر حق با زنان آمد نرنجیم

به هر منطق که پردازی سخن را


نشاید خواند کم از مرد زن را

نه مردانند از خوی فرشته


نه زن از طینت شیطان سرشته ...

بلی تغییر می یابد خلایق


ز تأثیر عوارض وز علایق

ولی آنجا که نسبت مستقیم است


تبعض خارج از ذوق سلیم است

همه چون زادۀ یک آب و خاکند


به خلق خوب و بد در اشتراکند ...

...اگر در زن صفاتی ناستوده است


مکن عیبش که مرد استاد بوده است

تو خود گویی که زن قائم به مرد است


همه خوب و بد از وی اخذ کرده است

چرا پس غافلی از کردۀ خویش؟


شکایت داری از پروردۀ خویش؟

تو می گویی که زن صاحب هنر نیست


معین کن که معنای هنر چیست؟...

... یکی درد است فکر دخل بر مرد


برای زن خیال خرج صد درد

هنر نبود که بهر حظ آنی


زنی گیری و در خرجش بمانی

پس از آن کز طریق ناسپاسی


قصور خود گناه زن شناسی

وگر یک زن به روی گربه خندد


ز بوی اتهامش شهر گندد

ولیکن مرد اگر غرق خلاف است


ز کوچکتر مجازاتی معاف است

ندانم از کجا در بی عفافی


گرفته مرد تصدیق معافی

توقع بین که نالایق ترین مرد


زنی خواهد به حسن از هر جهت فرد ...

نباید عیبها را گفت و رد شد


به رفع عیب باید درصدد شد

صلاح مرد و زن در کسب علم است


که علم اسباب کار صلح و سلم است